دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما/چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما/ما مریدان رو سوی قبله چون آریم/چون رو سوی خانه خمار دارد پیر ما/در خرابات طریقت ما به هم منزلشویم/کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما/ عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است/عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما/روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد/زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما/با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی/آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما/تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش/رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما/
به ملازمان سلطان که رساند ایندعا را/که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را/ ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم/مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را/مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت/ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا/دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی/تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا/همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی/ به پیام آشنایان بنوازد آشنا را/چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی/دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را/به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز/که دعای صبحگاهی اثری کند شما را/
ساقی به نورباده برافروزجام مامطرب بگوکه کارجهان شدبه کام ما/مادر پیاله عکس رخ یاردیدهایم/ای بیخبرزلذت شرب مدام ما/هرگزنمیردآن که دلش زنده شدبه عشق ثبت است برجریده عالم دوام ما/چندان بودکرشمه ونازسهی قدان/کایدبه جلوه سروصنوبرخرام ما/ای باداگربه گلشن احباب بگذری/زنهارعرضه ده برجانان پیام ما/گونام مازیادبه عمداچه میبری/خودآیدآن که یاد نیاری زنام ما/مستی به چشم شاهددلبندماخوش است/زان رو سپردهاند به مستی زمام ما/ترسم که صرفهای نبردروزبازخواست/نان حلال شیخ زآب حرام ما/
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت /به قصد جان من زار ناتوان انداخت/ نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود/ زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت/ به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد/ فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت /شراب خورده و خوی کرده میروى به چمن/ که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت /به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم/ چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت /بنفشه طره مفتول خود گره میزد/ صبا حکایت زلف تو در میان انداخت/
روز نوزدهم دي ماه، يادآور حماسه بزرگ و با شکوهي است که برگ ديگري از کتاب زرين انقلاب اسلامي را رقم زد. 19دي سالروز قيام خونين مردم قماست؛ همان روزي که در تاريکي استبداد و ستم روزنه ها رابه سوي روشنايي گشود و روند انقلاب را به گونه اي شکل داد که طومار دو هزار و پانصد ساله نظام شاهنشاهي در مدتزمان کوتاهي در هم پيچيده شود. اين روز بزرگ و به ياد ماندني را گرامي مي داريم و برشهيدان و ايثار گران اين حماسه جاويد درود مي فرستيم .
سلام بر حسين و اربعينش، سلامبر اربعين و زائرانش! و سلام بر اندوه هاي دل آنان كه به سوغات بر مزار كشتگان، عشق بردند و به مويه نشستند. به شوق زيارت صحن و سراي جان فزايت، اربعين شهادتت را به سوگ مي نشينيم، يا حسين!سلام بر حسين و اربعينش، سلامبر اربعين و زائرانش! و سلام بر اندوه هاي دل آنان كه به سوغات بر مزار كشتگان، عشق بردند و به مويه نشستند. به شوق زيارت صحن و سراي جان فزايت، اربعين شهادتت را به سوگ مي نشينيم، يا حسين!
آنچه كه براى ما لازم است، اين است كه آحاد مردم، مسئولين، غير مسئولين، بخصوص جوانها، بخصوص كسانى كه سخن و حرفشان تأثير دارد، احساس مسئوليت حضور در صحنه را از دست ندهند. هيچ كس نگويد من تكليفى ندارم، من مسئوليتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئوليت معنايش اين نيست كه اسلحه ببنديم، بيائيم توى خيابان راه برويم؛ در هر كارى كه هستيم، احساس مسئوليت كنيم؛ مسئوليت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ يعنى ازاسلام، يعنى از حقوق مردم، يعنى از عزت كشور. برگرفته از سايت شهيد آوينىآنچه كه براى ما لازم است، اين است كه آحاد مردم، مسئولين، غير مسئولين، بخصوص جوانها، بخصوص كسانى كه سخن و حرفشان تأثير دارد، احساس مسئوليت حضور در صحنه را از دست ندهند. هيچ كس نگويد من تكليفى ندارم، من مسئوليتى ندارم؛ همه مسئولند. مسئوليت معنايش اين نيست كه اسلحه ببنديم، بيائيم توى خيابان راه برويم؛ در هر كارى كه هستيم، احساس مسئوليت كنيم؛ مسئوليت دفاع از انقلاب و از نظام جمهورى اسلامى؛ يعنى ازاسلام، يعنى از حقوق مردم، يعنى از عزت كشور. اين، شرط
امام خامنه اى:فتنه ۸۸ یک "بیماری" بود که با حضور عظیم مردمی دفع شد.آمديم تابگوييم تاابد حسين رارهانمى کنيم. . .آمديم تابگوييم مااهل کوفه نيستيم. . .آمديم تابر زخم دل زهرا مرحم بزنيم. . .آمديم تابگوييم کل يوم عاشورا وکل ارض کربلا. . .آمديم تا بگوييم پاى دولت اسلام ايستاده ايم. . .به کورى چشم دشمنان. . .
شهيد حسين خرازى:رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده های ارتش وسپاه آمدند و کی و کی.امام جمعه ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می زد به ش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هرکس می فهمید من پدرش هستم، دست می انداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم می گفتم « چه می دونم والا ! تا دوسال پیش که بسیجی بود.انگار حالا ها فرمانده لشکر شده. »
شهيد مهدى زين الدين:شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکرکردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم « چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت « دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست. » گفتم » همینجوری ؟ » گفت » نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می دونم ؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی دونم. عصبانیبودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرماندههام این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی ره.»
شهيد حسين خرازى: گفتند حسین خرازی را آورده اند بیمارستان. رفتم عیادت. از تخت آمد پایین، بغلم کرد. گفت « دستت چی شده ؟ » دستم شکسته بود. گچ گرفته بودمش گفتم « هیچی حاج آقا ! یه ترکش کوچیک خرده، شکسته.» خندید. گفت « چه خوب !دست من یه ترکش بزرگ خورده، قطع شده.»
شهيد حسن باقرى:اولین بار بود کنارم خمپاره منفجر می شد همه از ماشین پریدیم بیرون حسن گفت« رود خونه رابگیرید و برید عقب، من می رم ماشینو بیارم .» تانک های عراقی را قشنگ می دیدیم . حسن فرز پرید پشت فرمان ودور زد . گلوله ی توپ و خمپاره بود که پا به پای ماشین می آمد پایین. چند کیلومتر عقب تر،حسن با ماشین سوراخ سوراخ منتظرمان بود.
پايان مختار(2):مختار روزچهاردهم رمضان سال شصت ويک هجرى به همراه شانزده نفر به ميدان رفت وبقيه يارانش گفتند تسليم مى شويم.اوباضربه چندين تير به شهادت رسيد وهنگام شهادت خود را به محراب مسجد کوفه رساند.دونفر سر او را جداکردند وپيش مصعب بردند ومصعب دستور داد دست راست مختار را قطع کنند ور دروازه ى قصر آويزاه کنند سپس دستوردادسر اورادر حياط مسجد آويزان کنند وتمام يارانش راسر بزنند.اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له على ذلك
پايان مختار(1):زمانى که لشکر احمر بن شميط شکست خورد وخودش کشته شد مختار نامه اى به ابراهيم ابن مالک اشتر نوشت واز اوخواست که به کمکش بيايد.اماابراهيم کارى انجام نداد.لشکريان پسر زبير آب رابر قصر مختار بستند.چند روز بعد مختار که در تنگنا قرار گرفته بود يارانش راجمع کرد وخطبه اى خواند.مختار معتقد بود که بايد بجنگند ولى عده اى ازياران او گفتند:بايد چند روز ديگر بمانيم دشمن نا اميد مى شود وعقب نشينى مى کند.ولى پسر زبي وقتى ديد مختار به ميدان نمى آيد گفت با منجنيق قصر مختار را بکوبيد...
مختاروامام حسن(ع):بعضى ها مى گويند زمانى که امام حسن به مدائن آمد مختار به عمويش پيشنهاد کرد که امام را تحويل معاويه بدهد وپاداش دريافت کند.ولى همانطور که در فيلم مختارديديم اواين کار را نکرد وبه اهل بيت وفادار بود.چطور کسى که اهل بيت از اوتعريف کرده اند به آن ها خيانت مى کند؟چطورکسى که در محضر بنى هاشم تربيت يافته به آن ها خيانت مى کند؟
مختار درکلام بزر گان ودانشمندان:علامه حلی: مختار، مورد تأیید امام و اهانت به او مورد نهی امام است علامه امینی:مختار، از مردان دینی، با اخلاص، مورد قبول اهل بیت و منزه از نسبتهای ناروا مختار از ابتدا از مردان دینى و مخلص بود و نهضت او هم براى اقامه عدل و ریشه کن شدنظلم به وقوع پیوست، او از مذهب کیسانى به دور بوده و ازهرآنچه را به او نسبت داده اند، منزه است.علامه مامقانی: مختار، امامی و معتقد به ولایت است.ابن داود حلی: مختار، منزه از طعن و نسبت ها و مورد تمجید امام معصوم است.
مختار و اهل بيت:مختار از زمان کودکى بااهل بيت(ع)ارتباط داشت ونزد آن ها تربيت شد.اوباپدرش زمان عمر به مدينه منتقل شدوبعد پدرش به عراق رفت ودر يوم الجسر به شهادت رسيدومختار در مدينه ماند ورابطه اش با بنى هاشم زيادشد.مختار علوم بسيارى رااز بنى هاشم کسب کرد وماننديک عالم بزرگ شيعه شد.امام باقر(ع) مى فرمود:مختار شبانه ازفاطمه دختر امام على(ع)حديث مى آموخت.اين ارتباط با بنى هاشم ادامه يافت تا اين که علم وادب آموخت وبعد از صلح امام حسن ومعاويه از کوفه به مدينه رفت ودرجلسات محمد حنفيه شرکت مى کرد وحديث مى آموخت.
فصاحت وبلاغت مختار:مختاردر قدرت بيان ونيکو ادا کردن آنچه که درذهن داشت معروف بود.او از اين طريق ياران بسيارى دور خودش جمع کرد ودولت مبارک خود را تشکيل داد.شيخ جعفر ابن محمد نما مى گفت:مختارداراى قدرت بيان روشن ومحکم و انسانى با معلومات بود.اگر چيزى مى نوشت به سجع وقافيه واگر سخن مى گفت بافصاحت تمام بود.دکتر على حزبوطلى هم مى گفت:مختاراحساسات شنوندگان خود رابر مى انگيخت وآن ها را به گريه مى انداخت وحس غيرتشان را به جوش مى آورد وبه مبارزه تشويق مى کرد.
وضعيت مختار:مختاردرمجموع باچهار زن ازدواج کرد:ام سلمه دخترعبدا. . .بن عمرخطاب,ام ثابت دخترسمرة بن جندب,عمره دخترنعمان بن بشير,ام زيدالصغرى دخترسعيدبن عمرو بن نفيل.وپسران او:جبر,ابااميه,حکم,اسحاق ومحمدونسل اودرکوفه فراوان بودند.پدرش ازسرداران سپاه ومادرش اززنان برجسته علمى بودند.عمويش نيزازشيعيان شجاع عالم ومخلص بودکه اميرالمومنين(ع)اوراحاکم کوفه قرادداد.اويک روستاى کامل به نام لفقابراى خودداشت.قربانى کردن هزارشتردرمکه بيانگرثروت مختار بود.بااين اوصاف مختارفردى سخاوتمندوازشيعيان برجسته عرب بود.ادامه دارد...
آقا سيد گفت:امام حسين رسيد بالاى سر عباس ديد عباس داره مى گه:يا اخا ارک اخا. . .امام حسين شروع کرد به گريه.بعد به خيمه گاه رفت.تو خيمه گاه همه منتظر بودند عباس برگرده.يکى گفت:آب نمى خوام چرا عمو بر نمى گرده.امام رفت عمود خيمه عباس رو برداشت خيمه پايين افتاد.زينب فهميد چه شده به زمين افتاد.امان از دل زينب. . .
آقا سيد گفت:امام حسين رسيد بالاى سر عباس ديد عباس داره مى گه:يا اخا ارک اخا. . .امام حسين شروع کرد به گريه.بعد به خيمه گاه رفت.تو خيمه گاه همه منتظر بودند عباس برگرده.يکى گفت:آب نمى خوام چرا عمو بر نمى گرده.امام رفت عمود خيمه عباس رو برداشت خيمه پايين افتاد.زينب فهميد چه شده به زمين افتاد.امان از دل زينب. . .
آن شب سيدبه منبر رفت وبى مقدمه شروع كرد:اىاهل حرم مير وعلمدارنيامد. . .مى گفت:نمى دونم چرااين روضه تکرارى نمى شه وهنوزم همه گريه کن داره.بعدهم شروع کردبه ادامه روضه:وقتى که امام حسين ديددست عباس قطع شدفرموديازهرايعنى من پسرپهلو شکسته مدينه ام يه روزى هم پهلوى مادرم شکست.بعدسيدگفت:وقتى عباس دودستش قطع شدخودشو انداخت روى مشک تا تيربه مشک نخوره ولى تيرازبدن عباسردشدوبه مشک رسيدوخون آبه ازمشک زدبيرون. . .عمود آهنين برسر عباس خوردعباس به زمين افتاددست که نداشت سپرخودش کنه تيرها بيشترتوبدن نازنينش فروميرفتن. . .